با جان و دل دوست دارمت !
گفتم که سرشار ازتوام و دوست دارمت؟ آن قدر که در پناه "وان یکاد" می سپارمت؟
کافر شدم تو را به سیاهی چشم مومنت در شک و یقینم کدامین رکعت سلام دادمت
تب می کند نگاه به پای لرز واژه ات اینجا پس از باران ، در خیال می کارمت
بعد از "اگر" ای کاش ها به عقل آمدند با خواهش دلم ؛ در قاب عکس می گنجانمت
خواب از خیال می دزدد رد پای تو عادت شده ، ندیده روی چشم بنشانمت
شاعر به شعرم بدهکارماند با رفتنت طوفان شد و به جعل "آرامش" خواندمت
پاییزم و تقویم به اشتباه بهار نامیده ات وقتی تو را به امانت دردلش جا می گذارمت
*این شعر ، برای امن ترین نـام ِ مردانه ی ِ دنیا ؛ ایمـــآنم ...
+ به تو فکر کردم دوباره ؛دوباره *:)
*216 روز شد که من بی توام و تو در دستان ِ این خـانه ؛ مطمئنم می دانی که چه قدر دوست دارمت ،
چه طور دوست دارمت ،این روزهایی که نبودنت پررنگ می شود آخ به جانم تزریق می شوند ، درد دارند ، درد ...
نظرات شما عزیزان: